جدول جو
جدول جو

معنی پس رونده - جستجوی لغت در جدول جو

پس رونده
(اَ فَ)
پس رو. پی رو. تبع. تابع. تبیع: و دبران را نیز تابعالنجم خوانند، ای پس رونده پروین. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
پس رونده
پس رو تابع
تصویری از پس رونده
تصویر پس رونده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس خورده
تصویر پس خورده
بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند، پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس مانده
تصویر پس مانده
عقب مانده، وامانده، باقی مانده، باقی ماندۀ طعام، نیم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش رونده
تصویر پیش رونده
آنکه پیش برود و پیشی بجوید
فرهنگ فارسی عمید
(پَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سؤر. نغبه. غمجه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دعرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بعقب راندن. عقب زدن
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
آنکه در عقب ماند. سپس مانده. عقب مانده. بدنبال مانده. دیری کرده:
بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان
میان بادیه ها حوضهای چون کوثر.
فرخی.
خیز ای پس ماندۀ دیده ضرر
باری این حلوای یخنی را بخور.
مولوی.
، طعامی که پس از سیر خوردن کس یا کسانی برجای ماند. طعام یا شراب که پس از سیری مرد بماند. پس خورده. ته مانده. ته سفره. پیش مانده. نیم خورده. سؤر. فضلۀ طعام.
- امثال:
پس ماندۀ گاو را به خر باید داد. (جامعالتمثیل).
، بقیۀ هر چیزی: لفاظه، پس مانده از هر چیزی. مجاعه، پس ماندۀ خرما. (منتهی الارب) ، وامانده. ترکه. مخلّفه
لغت نامه دهخدا
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار
عقب مانده سپس مانده بدنبال مانده، جمع پس ماندگان، باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی ته مانده پس خورده، بقیه هر چیزی، وامانده ترکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس راندن
تصویر پس راندن
بعقب راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس مانده
تصویر پس مانده
((پَ دِ))
عقب مانده، به دنبال مانده، باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی، ته مانده، بقیه هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس آینده
تصویر پس آینده
آجل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
بغيضٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
Recessive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
récessif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
רִסֶּבִּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
پس‌زنندہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
পশ্চাৎপদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessive
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
열성의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
劣勢の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
ถดถอย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
उपसर्गी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
resesif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recesivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
隐性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recesywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
рецесивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
rezessiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
рецессивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی